295 بیمار پروانه ای در دادگاه مطرح کردند
امریکا مسئول مرگ بیماران «ای بی»
گروه حوادث: جلسه علنی رسیدگی به پرونده دعوای حقوقی بیماران پروانهای علیه ۳۰ تن از اشخاص حقیقی و حقوقی از جمله دولت امریکا بهدلیل تحریمهای ظالمانه دارویی این بیماران برگزار شد.
بهگزارش مرکز رسانه قوه قضائیه، قاضی پورمریدی ریاست شعبه 55 دادگاه حقوقی تهران صبح دیروز درابتدای جلسه گفت: این جلسه دادگاه با شکایت ۲۹۵ نفر از بیماران «ای بی» علیه ۳۰ تن از اشخاص حقیقی و حقوقی و دولت امریکا در خصوص خسارتهای ناشی از تحریمهای دارویی و تبعات آن در بحث اختلال دارویی و دسترسی بیماران تشکیل شده است.
وی ادامه داد: پیش از این نیز یک جلسه غیرعلنی تشکیل شده بود که بهدلیل درخواست خانواده بیماران و خود بیماران این جلسه با حضور آنان تشکیل شده است. دادخواست این ۲۹۵ نفر تقریباً همه استانهای کشور را دربر میگیرد و دادگاه جنبه حقوقی، خسارتهای بدنی و درمانی به خانوادهها و خسارتهای تنبیهی را بررسی خواهد کرد.
این شکایت از طریق وزارت امور خارجه و دفتر حافظ منافع جمهوری اسلامی ایران همچنین از طریق پست برای آمریکا ارسال شده اما هیچ لایحه دفاعی از سوی آمریکا ارسال نشده است البته دفاعی هم در برابر این مردم مظلوم ندارند.
قاضی پورمریدی در ادامه بیان کرد: سازنده این داروها که در پی تحریمهای امریکا به بیماران« ای بی» نمیرسد یک شرکت سوئدی است که در پی تحریمهای جنایتکارانه دولت امریکا، این اقدام صورت میگیرد و باعث شده از سال ۹۰ تا ۹۸ پانزده نفر از این افراد جان خودشان را از دست بدهند. خسارتهایی که به این افراد وارد شده خسارتهای بدنی، فرصت از دست رفته مثل کار، ازدواج و... است که میتواند مورد دادخواهی قرار بگیرد.
رسول تقدسی یکی از دو وکیل ۲۹۵بیمار «ای بی» بیان کرد: خواسته ما از دادگاه، تقاضای صدور حکم علیه دولت ایالات متحده امریکا، رئیسجمهوری سابق این کشور، مایک پمپئو، وزیر امور خارجه دولت سابق امریکا و وزیر سابق خزانهداری امریکا است که بهصورت مستقیم و غیر مستقیم در اعمال تحریمهایی مداخله داشتند. به استناد بیش از ۵۰ معاهده و میثاقهای بینالمللی، تقاضای اخذ خسارات مادی و معنوی ارائه شده است. این وکیل ادامه داد: ما از دادگاه تقاضا داریم تا این پرونده را از منظر حقوقی و خسارتهای مادی و معنوی که به موکلان من وارد شده است و همچنین خسارتهای تنبیهی مورد بررسی قرار دهد.
این وکیل افزود: موکلین من بیماران ای بی هستند و برای اینکه دردشان کم شود نیاز به پانسمانهایی دارند که باید از شرکتی سوئدی تهیه کنند، این شرکت سوئدی اعلام کرده است بواسطه تحریمهای اقتصادی امریکا این نوع پانسمانها را به ایران نمیفرستند و بواسطه این اقدام موکلین من از آن روز درد و رنج فراوانی تحمل میکنند که قابل بیان نیست. این پرونده کاملاً حقوقی است و اگر امریکا جنگ میخواهد این جنگ نیست و موکلین من کودک هستند.
این وکیل با بیان اینکه بودجه وزارت بهداشت امریکا ۵۷۴ میلیارد دلار است که قابلیت افزایش ۶۷ میلیارد دیگر را نیز دارد، افزود: چطور به شهروندان خودشان و بودجهای که برای آنان در نظر گرفتهاند اینقدر توجه شده است، اما برای شهروندان ما ممانعتهایی را ایجاد کردهاند.
در ادامه جلسه دادگاه مدیرعامل مؤسسه خانه «ایبی» که یک مؤسسه غیر انتفاعی است و بهصورت خیریه اداره میشود، گفت: من خود نیز پدر یکی از بیماران ایبی هستم و این درد و رنجی را که آنان میکشند، حس میکنم.
سید حمیدرضا هاشمی با بیان اینکه ۹۵۰ بیمار در ایران وجود دارد که از این بیماری درد فراوانی میکشند، گفت: این بیماری یک بیماری شایع در کل جهان است و بالغ بر ۸۰ کشور دنیا از این پانسمان استفاده میکنند و باید واردات داشته باشند، اما امروز بواسطه تحریمهای امریکا دیگر شاهد ورود این نوع پانسمان به کشورمان نیستیم. وی افزود: از سال ۲۰۱۸ زمانی که به دلایل تحریم این پانسمانها به کشور وارد نشد شاهد فوت 15 بیمار ایبی بودهایم.
مدیرعامل این سازمان خیریه ادامه داد: این پانسمان اولین نیاز بیماران است تا از درد و رنج فراوانشان کم شود. یک بیمار حق حیات دارد و فقط بهعلت اینکه پانسمان وجود ندارد دچار این همه رنج میشود. دولت امریکا که خود را مهد جهان میداند چرا چنین اقدامی انجام میدهد!
وی با اشاره به یکی از بیماران ایبی، گفت: این بیمار (مرتضی) ۳۰ سال سن دارد، مرتضی مدرسه میرفته است و درس میخوانده، اما بواسطه این بیماری پای راستش را از دست داده است و سپس دستش را قطع کردهاند. مرتضی و امثال مرتضیها و خانوادههای آنان دچار رنج فراوانی هستند و حق زندگی از آنها سلب شده است. هاشمی ادامه داد: من علاوه بر اینکه از امریکا و اشخاص حقیقی و حقوقی که باعث شدهاند، این پانسمانها به کشورمان نیاید تا از درد این بیماران کم کند، شکایت دارم از برخی از مسئولان کشور که به بیماران خاص توجه ندارند نیز شکایت دارم و خواستار آن هستم تا آنها نیز دادگاهی شوند.
در ادامه این جلسه هادی کیخسروی یکی از بیماران ایبی در جایگاه قرار گرفت و گفت: من هادی کیخسروی متولد ۱۳۷۰ از سبزوار هستم و بیش از ۳۰ سال سن دارم و در رشته کارشناسی ارشد حقوق تحصیل میکنم و به نمایندگی از بیش از ۹۰۰ بیمار در اینجا حضور دارم تا از حقوق آنها دفاع کنم و به سیاستمداران میگویم بیماران پروانهای جایی در سیاست ندارند؛ جنایتکاران پانسمانها را تحریم کردهاند.
در ادامه جلسه دادگاه یکی از بیماران ضمن تشکر از دادگاه و حمایتهای خانه ای بی، گفت: از سال ۱۳۹۴ خانه ای بی تأسیس شد و ما دور هم جمع شدیم که در روند بهبودی روحیه ما بسیار کمک کرد، متأسفانه از ماه مه ۲۰۱۸ ارسال پانسمانها برای ما بهدلیل تحریم امریکا قطع شد و بهدلیل کمبود پانسمانها از خرداد سال ۱۳۹۹ یکی از پاهایم را از دست دادم.
میلاد مرادی یکی از دو وکیل پرونده به نیابت از ۲۹۵ نفر از بیماران پروانهای گفت: عدم دسترسی به پانسمان موجب تشدید بیماران پروانهای میشود و باعث بعضی از سرطانها درون بدنشان میشود، عدم وجود پانسمانها باعث قطع عضو بیماران ای بی شده و اعضای قطع شده به هیچ وجه قابل جبران نیستند.
وی افزود: کار امریکا با بیماران ای بی چیزی غیر از تروریسم اقتصادی نیست، تمامی بیماران خاص، بهدلیل تحریمهای ظالمانه امریکا دارو برایشان وجود ندارد، دولت امریکا که در تمامی مجامع بینالمللی حرف از انسانیت میزند، در قبال ایران انسانیت آنها کجاست؟ تحریمهای امریکا مانع از دست یافتن بیماران پروانهای به حقوق اولیهشان شده است. قاضی پورمریدی گفت: دادخواستهای مطرح شده نشان دهنده شهامت بیماران ای بی است و از قوه قضائیه و رسانهها بهخاطر انعکاس آن قدردانی میکنم.
وی در پایان با بیان اینکه ما یک دادگاه بینالمللی و با ماهیت جهانی هستیم تأکید کرد: ظرف یک هفته آینده در صورتی که لوایح تکمیلی ارائه شود رأی متناسبی صادر خواهیم کرد.
عملیات ویژه کارآگاهان پلیس پایتخت بعد از 15 روز نتیجه داد
رهایی پسر 9 ساله از چنگ گروگانگیران 400 هزار دلاری
گروه حوادث- مرجان همایونی/سه مرد افغانستانی که پسری 9 ساله را ربوده و برای آزادی اش 400 هزار دلار خواسته بودند پس از 15 روز در عملیات ویژه پلیس آگاهی تهران به دام افتادند.
بهگزارش «ایران»، ظهر 27 مهر مرد جوانی هراسان به اداره یازدهم پلیس آگاهی پایتخت رفت و از ربوده شدن پسر 9 سالهاش خبر داد. او در تحقیقات گفت: ساعت حدود یک بعد از ظهر پسرم الیاس برای شرکت در یک کلاس آموزشی به همراه دوستش راهی مدرسه شد. دقایقی بعد دوست الیاس تنها به خانه برگشت و گفت دو مرد جوان در حالی که صورت هایشان را پوشانده بودند سوار بر موتورسیکلت به الیاس نزدیک شدند. آنها به پسرم گفتهاند از دوستان پدرت هستیم و باید تو را پیش پدرت ببریم. پسرم هم سوار موتور آنها میشود، وقتی دوست الیاس به مدرسه میرود متوجه میشود که مردان موتورسوار او را به مدرسه نرساندهاند و نگران میشود و ماجرا را به من خبر میدهد.
با شکایت این مرد بنکدار در رابطه با ربوده شدن پسر 9 ساله اش، تحقیقات به دستور بازپرس عظیم سهرابی آغاز شد. در نخستین گام، کارآگاهان به سراغ دوربینهای مداربسته اطراف محل ربودن الیاس رفتند، اما شماره پلاک موتورسیکلت پوشانده شده بود و هیچ رد و سرنخی از کودک ربایان بهدست نیامد.
در گام بعدی تحقیقات از پدر الیاس صورت گرفت، با این احتمال که کودک ربایان به خاطر اختلاف قدیمی دست به این کار زدهاند. اما پدر الیاس مدعی بود که هیچ اختلافی با کسی ندارد.
تحقیقات برای یافتن کودک افغان ادامه داشت تا اینکه چند ساعت بعد تماسهای کودک ربایان آغاز شد. 400 هزار دلار برای آزادی کودک، شرط آنها برای رها کردن کودک بود. آنها خانواده الیاس را تهدید کردند که چنانچه این پول را نپردازند یا موضوع را به پلیس خبر دهند کودک را میکشند. در ادامه کودک ربایان 4 فیلم از پسربچه برای والدینش ارسال کردند. فیلمهایی که در آنها کودک 9 ساله گریه میکرد و از خانوادهاش میخواست تا او را هر چه زودتر آزاد کنند.
از آنجا که گروگانگیران هربار با یک خط تلفن تماس میگرفتند و این خطها هیچ اعتباری نداشت کارآگاهان در بررسی این شاخه از تحقیقات با شکست مواجه شدند.
در حالی که خانواده پسربچه هرلحظه در تب و تاب شنیدن خبر ناگواری از پسرشان بودند این بار کارآگاهان اداره یازدهم پلیس آگاهی پایتخت سرنخهایی از متهمان بهدست آوردند. طبق تحقیقات صورت گرفته کودک ربوده شده در خانهای ویلایی در خاورشهر نگهداری میشد. با مشخص شدن محل گروگانگیری و شناسایی هویت سه متهم این پرونده و پس از هماهنگیهای قضایی با بازپرس شعبه نهم دادسرای امور جنایی پایتخت، مأموران وارد عمل شده و صبح 12 آبان یکی از متهمان را در تهران بازداشت کردند.
در ادامه تحقیقات کارآگاهان اداره یازدهم راهی خانه ویلایی در خاورشهر شده و پس از دستگیری دو عضو دیگر این باند کودک ربایی، الیاس را که داخل اتاقی در خانه قدیمی حبس شده بود در عملیاتی ویژه نجات دادند و به اداره آگاهی منتقل کردند.
وقتی خبر آزادی پسربچه به پدر و مادرش اعلام شد آنها ساعت 11 صبح 12 آبان سراسیمه خود را به اداره آگاهی رسانده و پسرشان را پس از 15 روز در آغوش کشیدند.
الیاس که از نظر روحی آسیب دیده، گفت: وقتی مرا ربودند در اتاقی که در خانه قدیمی بود حبس کرده و کتکم زدند. وقتی گریه کردم از من فیلم گرفتند و برای پدر و مادرم فرستادند. در این مدت فقط کیک و آبمیوه به من میدادند، اما دست و پایم را نبستند.
یک هفته در کمین
سه متهم دستگیر شده در تحقیقات اولیه به کودک ربایی با انگیزه اخاذی اعتراف کردند و گفتند: از طریق یکی از دوستانمان با خبر شدیم که وضع مالی پدر الیاس خوب است. بههمین دلیل تصمیم به ربودن او گرفتیم. یک هفته او را زیر نظر گرفتیم و روز حادثه به سراغ الیاس رفته و او را ربودیم. ما هیچ اختلافی با پدر الیاس نداشتیم تنها بهخاطر اینکه میدانستیم وضع مالی خوبی دارد این نقشه را طراحی کردیم.
سناریوی دخترجوان برای انتقام از پسر فریبکار
گروه حوادث / دختر جوان که با اجیر کردن 3 مرد قصد داشت از پسر مورد علاقهاش انتقام بگیرد در شعبه دهم دادگاه کیفری استان تهران از خود دفاع کرد.
بهگزارش خبرنگار حوادث «ایران»، حدود یکسال قبل پسر جوانی بهنام خسرو با مراجعه به پلیس شکایت کرد که از سوی چند مرد مورد ضرب و شتم و سرقت قرار گرفته است. وی در حالی که دختری جوان را طراح این ماجرا معرفی میکرد در تشریح حادثه به مأموران گفت: 2 سال قبل در خیابان با دختری بهنام سحر آشنا شدم و پس از مدتی به هم علاقهمند شدیم و سحر از من خواست تا به خواستگاریش بروم اما بهخاطر اینکه شرایط ازدواج نداشتم پاسخ منفی دادم و بعد هم ترجیح دادم این رابطه تمام شود غافل از اینکه بعد از این جدایی سحر دچار افسردگی شد. او چند باری تماس گرفت و خواست تا همدیگر را ببینیم که من قبول نکردم. مدتی از او بیخبر بودم تا اینکه دوباره تماس گرفت و پیشنهاد داد به اتفاق هم به یک میهمانی برویم من هم قبول کردم. روز حادثه به دنبالش رفتم و در میانه راه به بهانه اینکه حالش بد شده خواست تا توقف کنم. وقتی از خودروام پیاده شد به یکباره سه پسر جوان وارد ماشینم شدند و بشدت کتکم زدند و طلاهایم را سرقت کردند. فکر میکنم سحر با انگیزه انتقامجویی این کار را کرده است.
با این شکایت سحر بازداشت شد. وی در همان بازجویی اولیه به اجیر کردن سه پسر جوان اعتراف کرد و گفت: قصدم انتقامجویی بود چرا که خسرو با احساساتم بازی کرد در ابتدا به من ابراز علاقه کرد و بعد از مدتی به خاطر دختر دیگری مرا رها کرد. وقتی از دوستان مشترکمان تحقیق کردم متوجه شدم که خسرو از اول هم به من علاقه نداشته و قصدش فقط سوء استفاده بوده است به همین خاطر کینه او را به دل گرفتم و خواستم تنبیهش کنم. به این ترتیب سه پسراجیر شده نیز بازداشت شدند و به ضرب و شتم خسرو اعتراف کردند. پرونده پس از تکمیل با صدور کیفرخواست برای هر چهار متهم به شعبه دهم دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد. در ابتدای جلسه خسرو درخواست کرد تا متهمان به اشد مجازات محکوم شوند.
وقتی سحر به جایگاه رفت در دفاع از خود گفت: خسرو با وعده ازدواج با من آشنا شد من هم عاشقش شدم اما او دو سال فریبم داد و وقتی دید من قصدم ازدواج بوده شروع به بهانهگیری کرد و از من جدا شد. مدتی بعد در یک میهمانی با پسر جوانی بهنام شاهرخ آشنا شدم و با او درد دل کردم. شاهرخ هم برای کمک به من این نقشه را طراحی کرد. البته من اصلاً قصد سرقت نداشتم. در ادامه شاهرخ هم به جایگاه رفت و اتهامش را پذیرفت و اظهارات سحر را تأیید کرد اما 2 متهم دیگر اتهامشان را نپذیرفتند. در پایان قضات برای صدور رأی وارد شور شدند.
قاتل مرد کارخانه دار در ایستگاه مرگ
گروه حوادث/ مرد جوان که با همدستی دوستش رئیس یک کارخانه را به قتل رسانده بود 10 سال پس از این جنایت در زندان رجایی شهر به دار مجازات آویخته شد.
به گزارش خبرنگار حوادث «ایران»، ماجرای این جنایت از 29 اردیبهشت سال 90 و بهدنبال شکایت خانواده مردی کارخانه دار مبنی بر ناپدید شدن وی آغاز شد.
در تحقیقات صورت گرفته مشخص شد که رئیس کارخانه بهنام حجت به طرز مرموزی ناپدید شده و هیچ تماسی با خانوادهاش نداشته است. با شروع تحقیقات و بررسی فرضیههای مختلف این احتمال قوت گرفت که وی را به قتل رسانده باشند چرا که تیم جنایی چندی بعد از ناپدید شدن حجت دریافت املاک وی با سندسازی فروخته شده است. بنابراین در ادامه بررسیها به یکی از کارمندان کارخانه و دوستش مظنون شده و هر دو نفر بازداشت شدند. متهمان بهنامهای شهرام و سعید ابتدا مدعی بودند از سرنوشت حجت بیخبر هستند، اما در نهایت به قتل مرد کارخانه دار اعتراف کردند. آنها مدعی شدند پس از آنکه حجت را خفه کردند، جسد را داخل صندوق عقب خودرو گذاشته و در محوطه کارخانه تولید وسایل گرمایشی و سرمایشی مقتول را دفن کردهاند. با اعتراف متهمان، کارآگاهان اداره آگاهی راهی کارخانه مقتول شده و جسد را پیدا کردند.
شهرام در تحقیقات گفت: من در کارخانه مقتول کار میکردم تا اینکه چند نفر سرم کلاه گذاشتند و ورشکسته و بیپول شدم به همین دلیل تصمیم گرفتم پولی را که در گاوصندوق شرکت بود، سرقت کنم. آن شب دوستم سعید هم با من به دفتر حجت آمد و حین سرقت مجبور به کشتن حجت شدیم و جسدش را در کارخانه دفن کردیم. بعد از آن هم گاوصندوق کارخانه را سرقت کرده و اموال مقتول را با سندسازی بهنام خودمان منتقل کردیم. با اعتراف متهمان؛ حکم قصاص هر دو متهم صادر شد و سرانجام پس از 10 سال صبح چهارشنبه سعید در زندان رجایی شهر به دار مجازات آویخته شد.
فرودگاه قلعه مرغی- 19
راز قتل دختر جوان در فرودگاه
محمد بلوری / خلاصهای از گذشته- پس از سقوط یک هواپیمای نظامی در برخورد با دستهای از کبوتران دادگاههای نظامی، محاکمه کبوتربازها را آغاز کردند و پرواز کبوتران ممنوع شد و استوارنایب با دستهای از مأموران تفتیش خانهها را آغاز کرد و عشقبازها به جرم کبوترپرانی تبعید شدند.
***
به خانه خاله نرگس که رسید، پیرزن بر لب ایوان بغلش کرد و به گریه گفت: دیدی فرنگیس چه بلایی به سرم آمد؟
گوشه چارقد را به چشمهای پراشکش کشید و به تماشای قد و بالای دختر ایستاد.
در میان گریه لبخندی زد و دختر را به اتاقش برد. روبهرویش که نشست شکوهکنان ماجرای دستگیری پسرش را از سیر تا پیاز برای او تعریف کرد تا رسید به بازرسی مأموران از خانهاش، گفت: خونه را که گشتند. یکیشون پرسید: کیها میاومدن دیدن آقا مهدی؟ دیگری پرسید: پسرت تپانچهرو کجا قایم کرد؟
فرنگیس جان وقتی از تپانچه پرسید، زدم تو سرم. گفتم یا فاطمه زهرا تپانچه دیگه چی هست. چه پاپوشی برای پسرم درست کردند. گفتم ما تپانچه کجا داشتیم. مهدی که اهل این کارها نبود. یکیشون درآمد و گفت: اون کفتر نامهرسون چی مادر؟ کی برای پسرت پیغوم رمز میفرستاد؟ گفتم به جده زهرا خبر ندارم اون کفتر غریبه از کدوم گوری پیدا شده اومده رو پشت بام خونه ما نشسته...
فرنگیس با کنجکاوی پرسید: راستی خاله جون جریان اون کفتر نامهرسون چیه؟ تو محله حرفش بود؟
پیرزن گفت: امنیهها که داشتند دنبال کفترهای مهدی میگشتند دیدند یک کفتر غریبه نشسته لب بام. وقتی تو چنگششون گرفتن دیدن یک نامه لوله شده بستند به پاش نمیدونم چه پیغامی نوشته بودن تو نامه. به من که چیزی بروز ندادند. لابد کفتر نامهرسان بوده که از ترس مأمورهای گشتی راهش را گم کرده آمده لب بام خونه ما نشسته. میدونی که این روزها خونهها را بازرسی میکنن برای پیدا کردن کفترها.
فرنگیس پرسید: دیگه کیها را گرفتن خاله؟
پیرزن گفت: خدا میدونه دخترم. فقط شنیدم شعبان قصاب را هم گرفته بودن اما دیروز آزادش کردند. فرنگیس جان به دلم برات شده این شعبان برای مهدی پاپوش درست کرده. شنیدم این قصاب حرام لقمه دستش تو دست مأمورهای خفیه است.
دل فرنگیس به شور افتاد. میخواست هرچه زودتر به خلوت تنهایی پناه ببرد و غصههایش را با خودش واگو کند. چادرش را روی سرش جابهجا کرد و بلند شد. به دلداری از پیرزن گفت: غصه نخور خاله جان، آقا مهدی که گناهی نداره. هرچه زودتر آزادش میکنن. پیرزن دست به کمرش گرفت و همراه با فرنگیس بلند شد و نالهکنان گفت: فرنگیس جان به مادرت سفارش کن از خان نایب پرس و جو کنه، شاید از مهدی خبری بگیره.
- چشم خاله جان، با اجازه، میام سری به شما میزنم.
چشمهای پیرزن در رؤیای امیدبخشی درخشید با نگاه محزونی به تماشای قد و بالای فرنگیس ایستاد و گفت: صبر کن عروس قشنگم، کارت دارم.
پیرزن که با پاهای واریس دارش میلنگید به اتاق رفت و صندوق قدیمی شرابهدارش را باز کرد یک چارقد ابریشمی درآورد، آن را با شوق به سینهاش فشرد و به ایوان برگشت. چارقد را روی سر فرنگیس انداخت. دو سر آن را زیر چانه باریکش گره زد و با اشک و لبخند گفت: عروس خوشگلم، در جوانی روز عقدکنونم، این چارقد را مادرشوهر خدا بیامرزم رو سرم انداخت، حالا هم من میندازم رو سر عروس خوشگلم حالا برو به سلامت.
دختر از شرم، سرش را پایین انداخت. سرخی سیب دماوندی روی گونههایش نشست و صورتش گر گرفت. هولکی پشت دست خالپیسه پیرزن را که رگهای کبودی زیر پوست ورم کرده بود، بوسید، خواست چیزی بگوید اما از بیم جوشش اشک در چشمهایش واهمه کرد، حرفی نزد و از پلهها پایین رفت.
به کوچه که رسید از شوق با دو دست، چادرش را در باد گشود و شروع به دویدن کرد. شور زندگی دل و جانش را به وجد آورده بود. با خودش گفت: ای خدا جون، مهدی آزاد بشه، بیست تا شمع در سقاخونه روشن میکنم.
***
اقدس، دختری که دل به یک گروهبان امریکایی از کارکنان فنی فرودگاه قلعهمرغی بسته بود، به سرنوشت هولناکی گرفتار شد. آن روز که برای سفری بیبازگشت، در محل قرار دیدار با این گروهبان خارجی به انتظارش ایستاده بود، به دست ناشناسی به قتل رسید و گروهبان وقتی به محل دیدار رسید با جسد اقدس روبهرو شد. او را با ضربات چاقو کشته بودند...
و نیمههای شب بود که برادرش حیدر، خسته و وامانده از راهی دراز به پای دروازه یک قلعه سنگی رسید. دیگر رمقی به تن نداشت پارهسنگی برداشت و چندبار به سینه دروازه کوبید. درویش پیری با موهای خاکستری پریشان به روی شانههایش، یک لنگه دروازه را به رویش باز کرد، فانوسی را که در دستش بود از زیر لبه ردای بلندش بالا برد و در روشنی آن به چهره خسته و افسرده حیدر خیره نگاه کرد و گفت: سلام بر تو جوان. انگار راه درازی طی کردهای. مسافر راه گم کردهای یا به نیازی آمدهای؟
حیدر گفت: راه گم کردهام درویش. اجازه میدهی امشب را در این قلعه بگذرانم؟ صبح از اینجا میروم.
درویش گفت: خوش آمدهای جوان. میهمان حبیب خداست.
حیدر نگاهی سرشار از فروتنی و احترام به درویش کرد و پشت سرش وارد قلعه شد. با گذر از دالان تنگ و دراز قلعه، وارد اتاق کوچک محقری شد. درویش فتیله چراغی را که بر لب تاقچه روشن بود بالا کشید و بر روی تشکچهای نشست.
- بشین پسرم باید گرسنه باشی.
سفرهای مقابل جوان فراری گسترد. کاسه مشوربایی را که از شام شباش باقی مانده بود از روی چراغ خوراکپزی برداشت و بر سفرهای گذاشت.
- این هم قسمت تو بود پسرم. اهل کجایی و به کجا میروی؟
ادامه مطلب پنجشنبه آینده
سوختن 6 خودرو در آتش صافکاری
گروه حوادث: آتشسوزی در یک مغازه صافکاری 6 خودرو را سوزاند. عیسی آقاپور مسئول آتشنشانی شهرداری جویبار در تشریح این خبر به صداوسیما گفت: شامگاه سهشنبه یک مغازه صافکاری خودرو در بلوار ورداسبی جویبار بهدلیل نامعلومی دچار حریق شد. با اعلام این حادثه به آتشنشانی امدادگران بلافاصله راهی محل شده و پس از خاموش کردن آتش مشخص شد ۶ خودرو که در این واحد خدماتی برای تعمیرات نگهداری میشد کاملاً از بین رفته است. آتش علاوه بر خودروهای داخل صافکاری به واحد پایش رنگ خودرو نیز نفوذ کرده و به این واحد خسارت زده بود. آقاپور با بیان اینکه نیروهای آتشنشانی از سرایت آتش به واحدهای مجاور جلوگیری کردند، میزان خسارت را بیش از ۲۰میلیارد ریال اعلام کرد و گفت: علت آتشسوزی در دست بررسی است.